سفر به سرماج
نوشته شده توسط : غلامرضا بدری

سفر به روستای سرماج

 

 

دشت چمچمال از دیرباز اهمیّت تاریخی فراوانی داشته است سوای آنچه که در محوطه‌ی تاریخی بیستون به‌ جای مانده و همگان کمابیش آن‌جا را دیده و از آن آثار آگاهی دارند، دشت وسیعی که در جنوب کوه باستانی و مقدس بیستون وجود دارد نیز شاهد حوادث تاریخی فراوانی پیش و پس از اسلام بوده است. از نظر جغرافیایی آب و هوای مناسب و عبور رود عظیم «گاماسیاب» و شاخه‌های آن مانند «دینورآب»، از این جلگه شرایط محیطی مناسبی برای آبادانی فراهم نموده است.

در این‌مجال قصد آن نیست که به رویدادهای تاریخی پرداخته شود. اما لازم است بعضی از نکات مهم عنوان شود، از جمله اشاره به وجود قصری در جنوب رود گاماسیاب؛ نزدیک سرماج، در دوره‌ی ساسانیان که مانند تخت‌جمشید و معبد آناهیتا بر روی سکوی سنگی بزرگی بنا شده بود و در کتاب‌هایی مانند «بلدان» از «ابن‌فقیه»، و «معجم‌البلدان» از «یاقوت حموی» و «اعلاق نفیسه» از «ابن‌رسته» از آن به نام «دکان» یاد شده است (روستای «باایوب» که «ابودلف» آن‌جا را دیده و در سفرنامه‌ی خود نکاتی در مورد آن‌جا آورده است. ) و نکته‌ی دوم این‌که احتمال دارد شکارگاه خسروپرویز که در دیواره‌های طاق بزرگ در طاق‌بستان صحنه‌هایی از آن نقش شده در همین دشت چمچمال واقع بوده است. به دلیل غنای زیست‌محیطی پیرامون گاماسیاب و دره‌‌های «نُژی‌وران» و «برناج» و حجم مناسب آب «گاماسیاب» برای قایق‌رانی. این دشت «شکارگاه بهرام گور» هم بوده است و نگارنده طی مقاله‌ی دیگری مستندات لازم را ارائه خواهد داد که بهرام گور در همین دشت به دنبال شکار، به کام مرگ فرو رفته و در خواب ابدی خفته است، بدون آن که جنازه‌‌اش پیدا شود.

در دوره‌ی پس از اسلام، قلعه‌ی سرماج در زمان حکومت آل‌حسنویه در جبال، همزمان با فرمانروایی آل‌بویه در ایران، اهمیّت فراوانی داشته و محل گردآوری اموال و خزائن بوده و در کنار دینور به عنوان مرکز حکومت این خاندان شناخته می‌شده است. قلعه‌ی سرماج از قلعه‌های بسیار مستحکم بود، طوری که هنگام اختلاف بین طغرل سلجوقی و برادرش ابراهیم یُنال، ابراهیم به این قلعه پناه برد و طغرل با صدهزار سرباز ناچار شد قلعه را محاصره کند و ابراهیم پس از چهار روز تسلیم شد. لازم به یادآوری است که در کتاب «لسترنج» مدت محاصره‌ قلعه به اشتباه به جای چهار روز، چهار سال ذکر شده است.

نکته‌ی دیگر اقامت موقت ملکشاه سلجوقی در شرق چمچمال، در شهر صحنه‌ی کنونی و واقعه‌ی قتل خواجه‌ نظام‌الملک به دست یکی از فدائیان اسماعیلی است. پس از مرگ ملکشاه نیز در دوره‌ی سلجوقیان عراق، دشت چمچمال عرصه‌ی جنگ‌ها و تاخت‌وتاز پادشاهان این سلسله به خاطر تصرف تاج و تخت و مقابله با خلفای عباسی بوده است.

در دوره‌ی ایلخانان نام «چمچمال» در منابع تاریخی ذکر شده و اولجایتو شهری در این دشت به نام «سلطان‌آباد» (بغداد کوچک) ساخته است.

در دوره‌های بعد نیز کمابیش به این منطقه توجه شده است. غرض از بیان این مقدمات آشنایی ذهنی بعضی از خوانندگان بود با متن نوشته‌ای که در زیر می‌آید و مربوط به سفر کوتاهی است که نگارنده همراه با آقای «اله‌مراد کرمی»، عکاس و فیلمساز و پیشکسوت سینمای جوان کرمانشاه، در سال 1389 به دشت چمچمال و روستای سرماج داشتیم. این نوشته چند روز پس از آن بازدید نوشته شده و بیانی ساده دارد و من به عمد آن را ویرایش نکرده‌ام. ممکن بود اگر این متن را حالا می‌نوشتم با زبانی روان‌تر و با شرح و تفصیل بسیار بیشتر و با دید محققانه‌تری نگاشته شود. لیکن به هرحال گزارشی ساده است که دست‌کم می‌تواند توجه اهل تحقیق و علاقمندان تاریخ و میراث فرهنگی و آثار باستانی را بیشتر به این منطقه جلب کند. در همین رابطه جناب آقای اردشیر کشاورز نیز در کتاب «کرمانشاهان در سفرنامه‌ی سیاحان» در بخش مربوط به سفرنامه‌ی ابودلف، نکات جالبی در باره‌ی روستاهای «سرماج» و «تخت ‌شیرین» و «پل‌های گاماسیاب» بیان کرده‌اند که توسط دیگران می‌تواند مورد کندوکاو بیشتری قرار گیرد.

***

 

 

 

 روز چهارشنبه 22 اردیبهشت بود که همراه آقای اله‌مراد کرمی به قصد بررسی بعضی از جاهای تاریخی در دشت چمچمال به آن منطقه رفتیم. پوشیده نیست که مطالعه‌ی تاریخ، بدون شناخت جغرافیای تاریخی و نقش عوامل تأثیرگذار طبیعی و ... کاری عمیق و با بینش نیست. چه کسی می‌تواند منکر اهمیّت تاریخی کوه بیستون یا گردنه‌ی پاتاق و پل کهنه‌‌ی کرمانشاه و ... باشد. از آن جمله رود «گاماسیاب» است. اگر بپذیریم که مسیری که از گردنه‌ی اسدآباد شروع می‌شود و طول استان کرمانشاه را طی می‌کند و به بغداد می‌رسد، در تاریخ نقش بسیار مهمی داشته است. هم قبل و پس از اسلام و در زمان خلافت عثمانی و جنگ‌های جهانی اوّل و دوم و هم در حوادث سالیان اخیر، آن وقت هر قطعه‌ی آن واجد ویژگی خاصی می‌شود.

از جمله این پرسش مطرح است که سپاهیان خلیفه‌ی دوم که لشکر یزدگرد سوم را در نهاوند شکست دادند، چگونه از رود گاماسیاب عبور کرده‌اند و به طرف نهاوند رفته‌اند. البتّه  پاسخ به این پرسش و پرسش‌های مشابه نیازمند بررسی دقیق و کارشناسانه و کندوکاو در متون تاریخی و جغرافیایی قدیم است.

امّا نکته‌ی مهم غفلتِ شاید بگویم عمومی از این‌گونه مباحث است. مثلاً ما که در شهر کرمانشاه به دنیا آمده‌ایم و حدود 50 سال از عمرمان می‌گذرد، و به هرحال از کودکی علاقمند به تاریخ و جغرافیای استان خود بوده‌ایم، به هر دلیل تاکنون موفق نشده‌ایم چنین بررسی‌هایی انجام دهیم.

وقتی که با اتوموبیل از کنار روستای نادرآباد عبور کردیم و داشتیم بحث وجود سنگر «نادرشاه افشار» را در کنار روستا می‌کردیم، چون امکان دور زدن از بزرگراه نبود، تصمیم گرفتیم اوّل «پل قوزیوند» را پیدا کنیم و آن را بررسی نمائیم. و جالب این است که ما از کنار پل گذشتیم، بدون آن که پل را ببینیم. به علت آن که از بزرگراه دیده نمی‌شود. در صورتی که به‌طور دقیق در کنار آن قرار دارد و بزرگراه از روی یک پل جدید که موازی آن و با فاصله‌ی چند متر ساخته شده است، عبور می‌کند. هیچ تابلو یا علامتی وجود ندارد. ما بعد از عبور از پل جدید در ابتدای جاده‌ای که به روستای قوزیوند می‌رود، توقف کردیم و من بر حسب کنجکاوی به طرف زیر پل که بزرگراه از روی آن می‌گذشت رفتم، با قصد بررسی آن و آبی که از زیرش می‌گذرد، بدون این‌که بدانم پل قوزیوند کجاست. از زیر پل جدید که نگاه کردم، دیدم پل دیگری که آجری است، کنار آن و در فاصله‌ی چند متر آن طرف‌تر قرار دارد و تازه آن‌وقت متوجه شدم پل قوزیوند است.

به هرحال هردو نفر پاها را بالا زدیم و از زیر پل جدید به طرف پل قوزیوند رفتیم. چند عکس از آن گرفتیم و برگشتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. مقصد بعدی ما روستای «سرماج» بود. به سه‌راهی محمودآباد که رسیدیم، از بزرگراه خارج شدیم و بعد از عبور از روی گاماسیاب در جاده‌ای که در حاشیه‌ی جنوبی رودخانه از شرق به غرب کشیده شده و تعدادی روستا در شمال آن واقع شده به راه خود ادامه دادیم. تا بعد از روستای «چیاجانعلی» به یک سه‌راهی رسیدیم که از دست چپ به طرف روستای «سرماج حسین‌خانی» می‌رفت. به روستا که رسیدیم چند نفر از جوانان روستا به سراغ ما آمدند و بعد از پرس‌وجو در مورد محل قلعه، یکی از آنها، سوار اتوموبیل ما شد و بعد از عبور از روستا و دور زدن در داخل آن به ضلع غربی روستا رفتیم که هنوز بقایای قسمتی از دیوار قلعه در آنجا باقی مانده است.

خانه‌های ساکنان روستا هم روی بقایای قلعه ساخته شده. بعضی از مردم و زنان روستا کنجکاو شده بودند. دغدغه‌ی آنها این بود که نکند ما از طرف دولت به آنجا رفته باشیم و قصد تخریب خانه‌های آنها در آینده در میان باشد. همه‌جای روستا از سنگ‌ها و بقایای تخریب شده‌ی قلعه دیده می‌شد. می‌گفتند خانه‌های روستا، همه با این سنگ‌ها ساخته شده. از قلعه فقط سکوی آن و قسمتی از دیوار باقی مانده که با سنگ‌های درشت چیده شده و بالا رفته است. خارج از محدوده‌ی قلعه، دو تپه به ما نشان دادند که گفته می‌شد در زمان آبادانی قلعه برج دیده‌بانی بوده‌اند. و معلوم بود که دست‌ساز و مصنوعی است. در اطراف روستا زمین گود بود که مشخص می‌کرد زمان آبادانی قلعه پیرامون آن خندق وجود داشته است.

قبرستانی قدیمی هم در روستا وجود دارد که بسیاری از سنگ قبرهای آن دارای نوشته بودند. فرصت برای بررسی قبرستان به‌طورکامل نبود. اما به عنوان نمونه یکی از سنگ‌قبرها تاریخ سال 1295 قمری را داشت. این‌که ‌چه‌طور حدود 136 سال پیش، در روستا، مردم سنگ‌نوشته روی قبر قرار می‌داده‌اند، جای تعجب دارد. چون معمولاً در روستاها روی قبرهای قدیمی کتیبه وجود ندارد.

بعد از بازدید روستا قصد داشتیم تخته‌سنگی را که موسوم به «تخت‌شیرین» است ببینیم. با یکی از جوانان روستا حرکت کردیم. او تصور کرده بود که ما می‌خواهیم روستای تخت‌شیرین را ببینیم و ما را به اشتباه انداخت. تا ابتدای جاده‌ی فرعی که به روستای تخت‌شیرین می‌رود رفتیم و او در آن‌جا پیاده شد. کتاب راهنمایی که برده بودیم، محل تخته‌سنگ را ابتدای جاده‌ی سرماج نوشته بود، اما سنگ در سر راه سرماج و در سر راه تخت‌شیرین نبود. به ناچار برگشتیم به طرف شرق جاده. از چند نفر در کنار جاده پرسیدیم. معلوم شد تخته‌سنگ در ابتدای یک جاده‌ی فرعی که به سرماج می‌رفت، در حاشیه‌ی جنوبی جاده‌ی اصلی قرار دارد. شبانی که در آن‌جا بود، با کنجکاوی تصور می‌کرد ما به قصد پیدا کردن گنج به آنجا رفته‌ایم. البتّه در چهره‌ی بیشتر افرادی که دیدیم یا از آنها پرسش کردیم، این کنجکاوی یا سوء‌ظن خوانده می‌شد. حتّی بعضی از آنها از جمله شبان از خاطرات خود که برای یافتن عتیقه چه جاهایی را گشته‌اند، یا دیگران چگونه با وسایل مختلف و با بولدُزر چه جاهایی را تخریب کرده‌اند حرف می‌زدند. شبان از یک تپه تاریخی می‌گفت که در سال‌های قبل از انقلاب توسط یک نفر صاحب زمین پولدار به کلی تخریب شده و هرچه کوزه و آثار دیگر در آن بوده سرقت شده و یا شکسته و از بین رفته. در مورد یک مکان تاریخی دیگر در دل کوه در روستای «پشت‌تنگ چناران» صحبت می‌کرد که ما از حرف‌های او در این مورد سر در نیاوردیم.

شبان می‌گفت که محل تخته‌سنگ موسوم به «تخت‌شیرین» قبلاً در طرف شمالی جاده بوده که بولدُزر آن را نزدیک چند صدمتر جابجا کرده و بعضی از جاهای آن را شکسته. روی تخته‌سنگ نوشته‌ای دیده نمی‌شود. اما بعضی افراد سعی کرده‌اند روی آن یادگاری بنویسند.

به هرحال ما قصد داشتیم از «پل خسرو» هم دیدن کنیم که فرصتی باقی نبود و هنوز این پرسش باقی ماند که پل‌هایی که در متون تاریخی ذکر شده، مانند «قنطره النعمان» که وصف آن در سفرنامه‌ی ابودلف و معجم‌البدان و اعلاق النفیسه آمده، و پل‌های دیگر اکنون در کجا قرار دارند.  

همین‌طور قلعه‌ی سرماج که زمانی پایتخت حکومت خاندان آل‌حسنویه بوده و در تاریخ ابن‌اثیر و شرفنامه بدلیسی و ... در مورد این خاندان صحبت شده، تاریخچه‌ی دقیق آن چگونه است و آیا کسی در این مورد تحقیق مفصلی انجام داده یا خیر. والسلام.





:: بازدید از این مطلب : 133
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 آذر 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: